گمشده

ساخت وبلاگ
شعر خوب آمدن آغاز توستشبیه بارانینسیمی از بلندای کوهسار عطری از شوق بهارتو شعر خوب آمدنی و من چشم به راه، این آمدنم ******دعایت میکنم دعایم کن تا در فراسوی زمان برای یکدیگر نشانه های روشن باشیم صدایت میکنم صدایم کن تا زمزمه ای ما اواز حیات را تقدس دهد ترا یاد میکنم پس مرا یاد کن ای نور لطیف و روشن ++++++++++++++++++++یاریم کن تا از وقایع زودگذر زندگی اهدافی رابرگزینم که در مسیر روشنایی قرار دارند ودر تکاپوی روزانه مرا در آن مسیری ثابت قدم نگه دار که از عشق و نوع دوستی سرچشمه میگیرند براستی که در این چرخ هستی هیچ نقطه ای بر صفحه ی روزگار ماندگار نشد مگر آنجا که نگاه از نقطه ی عشق آغاز شد گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 124 تاريخ : شنبه 29 مرداد 1401 ساعت: 1:06

مقابل آیینه ایستاده بود و ارام زمزمه میکرد (شاید باور نکنی ولی گمان میکردم که این نامه اخر خواهد بود چرا آخر ؟ ممکن بود فاصله ی ما به صفر برسد ان موقع دیگر چه نیازی بع نوشتن نامه و گفتن هست تمام حاشیه ها کنار میروند حتی نقوش و رنگ فقط صدا میماند ان هم صدای حضور اما ممکن هم بود که دیگر زمان متوقف شود و دیگر ....هیچ !)پشت میزش نشست کاغذ سفیدی را اماده کرد سر مدادش را تیز کرد مدتها بود که فقط با مداد مینوشت و اینگونه شروع کرد (سلام مهربانم شب سردی بود برف باریده بود انقدر زیاد که همه جا سفید شده بود روی تپه های برف فقط قدمهای تو بود که اهسته اهسته به سمت اسمان میرفت اسمان ابی تر از همیشه ،گریه میکردم و به نقطه ها میگفتم او کجاست !!!ا اما هیچ اشکی جاری نشد و من در ان همه برف و سرما غرق تماشای گفتگوی بودم که در اعماق جای قدمهای تو جا ماتده بود .) + نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۵/۲۷ ساعت 22 توسط م.م  |  گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 98 تاريخ : شنبه 29 مرداد 1401 ساعت: 1:06